بررسی تطبیقی لیبرالیسم و نیولیبرالیسم؛ مارکسیسم و نیومارکسیسم در اقتصاد جهانی
|
|
|
|
|
نویسنده
|
محمدی غلامحسن
|
منبع
|
راهبرد - 1393 - دوره : 23 - شماره : 72 - صفحه:241 -256
|
چکیده
|
اقتصاد سیاسی بینالملل حوزهای است که علاوه بر توجه به ابعاد علمی و کاربردی، درگیر مسایل نظری است و به همین علت به مکاتب متنوعی تقسیم شده است. در صورتی که صاحب نظران این حوزه بتوانند در میان ابعاد مختلف هماهنگی همراهی ایجاد نمایند، تنوع مذکور، یک نقطه قوت برای اقتصاد سیاسی بینالملل محسوب خواهد شد. در این مقاله به تحلیل دیدگاههای نیولیبرالیسم و نیومارکسیسم به صورت تطبیقی پرداخته میشود؛ هر چند به واقعگرایی نیز اشارههایی شده است. براساس دیدگاه نیولیبرال، اقتصاد براساس سازوکارهای بازار و اصول لیبرالیسم و با اتکا به پیشرفتهای تکنولوژیک نشیتگرفته از رقابت و نوآوری در بازار آزاد، در حال تبدیل شدن به یک اقتصاد جهانی است. نکته مهم دیدگاه نیولیبرالیسم این است که جهانیشدن اقتصاد، باعث بهبود و افزایش رفاه در سراسر جهان از جمله در کشورهای فقیر خواهد شد. نیومارکسیستها در مقابل، این ایده را مطرح کردند که ساختار حاکم بر اقتصاد بینالملل بهگونهای است که در آن امکان توسعه برای کشورهای توسعهنیافته وجود ندارد. نیومارکسیستها از جمله اندره گوندر فرانک، سمیر امین، کاردوسو، فالتو و والرشتاین در دهه1970 و نیز رابرت کاکس (از مکتب انتقادی) با ارایه مفاهیمی مانند توسعه ناموزون، مبادله نابرابر، رابطه مرکز- پیرامون تلاش کردند ساختار نظام و سرمایهداری حاکم بر اقتصاد بینالملل را تبیین کنند. در ادامه مقاله با طرح انتقادات وارده به دو نظریه به تبیین مناقشات نظری اخیر خردگرایان و انتقادگرایان بهعنوان جدیدترین نظریات مطرح در اقتصاد سیاسی بینالملل نیز خواهد پرداخت.
|
کلیدواژه
|
اقتصاد جهانی ,لیبرالیسم اقتصادی ,نیولیبرالیسم ,مارکسیسم ,نیومارکسیسم
|
آدرس
|
پژوهشگر روابط بینالملل, ایران
|
|
|
|
|
|
|