رابطه بین باورهای معرفت شناسی و نیاز به شناخت با مباحثه طلبی دانش آموزان دبیرستانی

مطالعه مباحثه طلبی، به‌عنوان یکی از متغیرهای مهم تاثیرگذار آموزش و یادگیری، در سال‌های اخیر توجه متخصصان تربیتی را به خود معطوف ساخته است. هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین ابعاد باورهای معرفت شناسی و نیاز به شناخت با مباحثه طلبی در دانش آموزان دبیرستانی است. بدین منظور، تعداد 205 دانش آموز (115 دختر و 90 پسر) با روش نمونه‌گیری تصادفی طبقه ای از دبیرستان های شهر قم انتخاب و به پرسش نامه های باورهای معرفت شناسی (شرو، بندیکسن و دانکل، 2002)، نیاز به شناخت (کاسپیو، پتی، فینستین و جارویس، 1996) و مباحثه طلبی (اینفنت و رنسر، 1982) پاسخ دادند. یافته‌ها نشان داد که بین ابعاد باورهای معرفت شناختی و نیاز به شناخت با تمایل به مباحثه و اجتناب از مباحثه رابطه معنادار وجود دارد. همچنین، نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که تمایل به مباحثه از طریق دانش قطعی، مرجع مطلق و نیاز به شناخت قابل پیش‌بینی است. بر این اساس، در گام اول، تقریباً 56% از واریانس مباحثه طلبی از طریق دانش قطعی تبیین شد. در گام دوم، دانش قطعی و مرجع مطلق 75% از واریانس مباحثه طلبی را تبیین کردند و در گام سوم، دانش قطعی، مرجع مطلق و نیاز به شناخت %79 از واریانس مباحثه طلبی را پیش بینی کردند. به علاوه، بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام، یادگیری سریع در گام اول %42 از واریانس اجتناب از مباحثه طلبی و یادگیری سریع و دانش ساده در گام دوم %49 از واریانس اجتناب از مباحثه طلبی را تبیین کردند.

The relationship between epistemological beliefs and need for cognition with argumentativeness in high school students.

Studying argumentativeness as one of the important variables affecting education and learning has attracted the attention of educational experts in recent years. The purpose of the present study is to investigate the relationship between the dimensions of epistemological beliefs and the need for cognition with high school students. For this purpose, 205 students (115 girls and 90 boys) were selected by stratified random sampling from high schools of Qom city and required epistemological beliefs questionnaires (Sherro, Bendixen & Dunkel, 2002). Caspio, Petty, Feinstein, & Jarvis, 1996) and debate (Infent & Renser, 1982) responded. The findings showed that there is a significant relationship between the dimensions of epistemological beliefs and the need for cognition with the tendency to debate and to avoid discussion. Also, the results of stepwise regression analysis showed that the tendency to debate through predictive knowledge, absolute reference and need for cognition was predictable. Accordingly, in step one, approximately %56 of the variance of the argumentativeness was explained by definitive knowledge. n the second step, the definitive knowledge and the absolute reference explained %75 of the variance of the argumentativeness and in the third step, the definitive knowledge predicted the absolute reference and the need to know %79 of the variance of the argumentativeness.In addition, according to the results of stepwise regression analysis, fast learning explained %42 of the variance avoidance in the first step and quick learning and simple knowledge explained 49% of the variance avoidance in the second step.