خودفریبی دینی در فلسفۀ سارتر و نقد آن
|
|
|
DOR
|
20.1001.2.9920127932.1399.1.1.30.0
|
نویسنده
|
علویتبار هدایت
|
منبع
|
همايش بينالمللي «عقلانيت، خداباوري و خداناباوري» - 1399 - دوره : 1 - همایش بین المللی «عقلانیت، خداباوری و خداناباوری» - کد همایش: 99201-27932
|
چکیده
|
خودفریبی (mouvaise foi / bad faith) یکی از اصطلاحات مهم در فلسفۀ سارتر است و او در مباحث گوناگون از آن استفاده میکند. خودفریبی دروغی است که انسان به خودش میگوید. اما چرا انسان خود را فریب میدهد؟ سارتر دو دلیل ذکر میکند: از یک سو، انسان محکوم به آزادی است و آزادی مسئولیت در پی دارد و مسئولیت اضطرابآور است. بنابراین انسان به خودش دروغ میگوید و آزادیاش را انکار میکند تا از زیر بار سنگین مسئولیت شانه خالی کند و از احساس ناخوشایند اضطراب رهایی یابد. از سوی دیگر، انسان در جهانی پوچ و بیمعنا زندگی میکند که هیچ دلیل، هدف و ضرورتی ندارد و به همین دلیل تهوعآور است. بنابراین انسان به خودش دروغ میگوید و پوچی زندگی را انکار میکند تا از احساس نامطلوب تهوع رها شود. از نظر سارتر انسان به منظور خودفریبی و انکار آزادی و پوچی زندگی و در نتیجه، رهایی از اضطراب و تهوع راههای بسیاری پیش رو دارد که یکی از مهمترین آنها توسل به دین است. از یک سو، دین انسان را از شر اضطراب راحت میکند. زیرا ما در دین با موجودی به نام خدا مواجه هستیم که دارای همۀ کمالات مطلق است و ارادهاش بر عالم و آدم سلطه دارد. اعتقاد به وجود خدا به معنای اعتقاد به خالقی است که در هنگام آفرینش به عالم قوانیناش و به آدم ماهیتاش را داده و ارزشها را از قبل معین کرده است. انسانی که ماهیتی معین و خداداد و ارزشهایی از پیش تعیینشده دارد بر اساس آنها عمل میکند و آزادی انتخاب ندارد. او خود را عبد خدا میداند و وظیفة عبد اطاعت کامل از دستورات ارباب است و در خصوص درستی یا نادرستی آنها مسئولیتی ندارد. ایمان دینی آزادی، مسئولیت و اضطراب را از انسان میگیرد و به او آرامش میبخشد. انسانهای ضعیف و ترسو این ویژگی ایمان دینی را مطلوب مییابند و به آن پناه میبرند. اما این آرامش، مصنوعی است زیرا با سلب آزادی انسان حاصل شده است. ایمان به خدا همچون مسکنی عمل میکند که به انسان آرامش میبخشد اما علاج واقعی درد نیست. از سوی دیگر، دین انسان را از شر تهوع راحت میکند. زیرا موجودی به نام خدا را معرفی میکند که مخلوقات را آفریده و از خلق آنها هدفی داشته است. در نتیجه، هیچ چیز بیدلیل نیست و هر موجودی در این نظام احسن جایگاه خود و ضرورت وجودی خود را دارد. در تفکر دینی خدا به عالم و آدم معنا می-بخشد و به همین دلیل زندگی انسان مومن پوچ نیست بلکه سرشار از معناست. اما از نظر سارتر چیزی بیرون از انسان نمیتواند به وجود او معنا بخشد. معنا از خود انسان ناشی میشود نه از خدا یا موجودی دیگر و انسانهایی که خدا را آفریدهاند تا به زندگیشان معنای عینی دهد در خودفریبی به سر میبرند. خدا مرده است و کسانی که مرگ او را کتمان میکنند و او را معنای زندگی میدانند فقط خود را فریب میدهند تا دچار تهوع نشوند و زندگی راحتتری داشته باشند. نتیجهای که سارتر از بحث خودفریبی دینی میگیرد این است که خودفریبی دینی باعث ازخودبیگانگی میشود. انسانی که به خدا ایمان میآورد هویت واقعی خود را از دست میدهد زیرا خود را تابع موجودی غیر از خود میکند. انسانی که به خدا ایمان میآورد خودش و تواناییهایش را باور ندارد و چون وجود خدا را واقعیتر از وجود خود میانگارد در برابر او دچار ترس میشود. خدا سوژۀ بزرگی است که آزادی انسان را میگیرد و او را ابژۀ خود میکند. چنین انسانی دیگر شخص نیست، شئ است و نمیتواند زندگی اصیل داشته باشد. انسانی که به خدا مینگرد نمیتواند به خودش بنگرد و در نتیجه خود را فراموش میکند و دیگر در جهان واقعی زندگی نمیکند. مهمترین انتقادی که به بحث سارتر از خودفریبی دینی شده این است که خودفریبی تیغی دولبه است و اگر سارتر از آن علیه مومنان استفاده میکند مومنان نیز میتواند این سلاح را علیه خود او به کار گیرند و بگویند سارتر در بحث از خودفریبی دینی دچار خودفریبی است.
|
کلیدواژه
|
سارتر ,خودفریبی دینی ,آزادی ,خدا ,اضطراب
|
آدرس
|
دانشگاه علامه طباطبائی, ایران
|
|
|
|
|
|
|