>
Fa   |   Ar   |   En
   احساس خدا یا اثبات خدا: نقدی بر تفسیر متافیزیکی از برهان تجربۀ دینیِ شلایرماخر  
   
DOR 20.1001.2.9920127932.1399.1.1.82.2
نویسنده باسط محمدابراهیم
منبع همايش بين‌المللي «عقلانيت، خداباوري و خداناباوري» - 1399 - دوره : 1 - همایش بین المللی «عقلانیت، خداباوری و خداناباوری» - کد همایش: 99201-27932
چکیده    فریدریش شلایرماخر در موارد متعددی در آثار خود، به ویژه در کتاب دربارۀ دین، متذکر می‌شود که هر گونه برهان آوردن برای وجود خداوند ناممکن است. او باور دارد که ذات دین هیچ ارتباطی با متافیزیک (شناخت) یا اخلاق (عمل) ندارد، و در نتیجه برهان‌های اثبات وجود خدا، که به طور سنتی به قلمرو متافیزیک تعلق دارند، یا حتی ‌برهان کانت، که بنا بر ادعا به قلمرو اخلاق تعلق دارد، نیز در دین کاملاً بی‌فایده هستند. از سوی دیگر، او در شاهکار الهیاتی‌اش، ایمان مسیحی، ظاهراً نوعی برهان برای وجود خداوند ارائه می‌کند، با این محتوا که انسان نوعی «خودآگاهی بی‌واسطه از مطلقاً وابسته بودنِ» خویشتن دارد و بنابراین در پی امر مطلق می‌رود که همان خداوند در معنای رایج دینیِ آن است. این خودآگاهی بی‌واسطه که شلایرماخر بدان «احساس دینی» نیز می‌گوید بعدها به واسطۀ شاگرد باواسطۀ او، ویلهلم دیلتای، به تجربۀ دینی معروف می‌شود، و با تحقیقات تجربی ویلیام جیمز دربارۀ آن به گفتمان انگلیسی‌زبان نیز وارد می‌شود. این مفهوم در نیمۀ دوم قرن بیستم، نزد فیلسوفان تحلیلی دین، دست‌مایه‌ای می‌شود برای ارائۀ برهانی تجربی بر اثبات وجود خداوند، که گویی بناست دین را در تراز علم به شواهد تجربی مسلح کند. به این ترتیب، کسانی چون ویلیام آلستون، ریچارد سوئینبرن و الوین پلنتینگا، هر یک با روایتی متفاوت، دست به کار پرورش «برهان تجربه دینی» می‌شوند. اکنون اگر، چنان که پژوهشگران در آن اتفاق نظر دارند، سرچشمۀ شکل‌گیری مفهوم تجربۀ دینی را در اندیشه‌های شلایرماخر بدانیم، و اگر به وزنی که این برهان در فلسفۀ دین تحلیلی معاصر یافته است توجه کنیم، مهم است به یک پرسش اساسی در اندیشۀ شلایرماخر راجع به تجربۀ دینی پاسخ دهیم: اگر متافیزیک و اخلاق ربطی به دین ندارند، اگر دین ربطی به شناختن و عمل کردن ندارد، بلکه به گفتۀ او به قلمرو احساس تعلق دارد، پس چگونه است که خود شلایرماخر ظاهراً برهانی در اثبات وجود خداوند ارائه می‌کند؟ به عبارت دیگر، برهان تجربه دینی شلایرماخر را باید چگونه تفسیر کرد تا با مدعای او دایر بر برهان‌ناپذیری وجود خداوند سازگار شود؟ یا چطور می‌توان برهان تجربه دینی او را فهمید به نحوی که دیگر یک برهان نباشد؟ در این مقاله، تلاش می‌کنم نشان دهم که شلایرماخر هم در دو اثر پیش‌گفته و هم به ویژه در درس‌گفتارهای دیالکتیک خود به این تضاد ظاهری آگاه است، و تمهیدات لازم را برای پیشگیری از نقدهای محتمل تدارک دیده است. یافتۀ مقاله نشان می‌دهد که آنچه به «برهان تجربۀ دینی» نزد شلایرماخر معروف است در واقع یک برهان استعلایی است که صرفاً یکی از تعیّنات خودآگاهی انسان را آشکار می‌کند، و چنان که خود او نیز متذکر می‌شود دربارۀ خدا چنان که در خود است و یا چنان که در بیرون از جهان است، یا در واقع دربارۀ خدا به معنای متافیزیکی کلمه، هیچ ادعایی ندارد. شلایرماخر به محدودیت‌های استدلال‌های استعلایی به خوبی واقف است و برای همین است که تفسیرهای متعدد انسان‌ها از آن تعین خاص خودآگاهی را در قالب ادیان مختلف و بعضاً مشرکانه به رسمیت می‌شناسد، و البته اعتبار آنها را نیز محل چون و چرا می‌داند.
کلیدواژه فریدریش شلایرماخر ,احساس وابستگی مطلق ,اثبات وجود خدا ,برهان تجربه دینی
آدرس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی, ایران
 
     
   
Authors
  
 
 

Copyright 2023
Islamic World Science Citation Center
All Rights Reserved