بررسی رابطه طلاق عاطفی، هوش هیجانی و دشواری در تنظیم شناختی هیجان با خشونت خانگی در زنان متاهل

زمینه و هدف: خانواده، نخستین و پایدارترین نهاد اجتماعی است که هویّت انسانی و جامعه‌پذیری فرد در آن شکل می‌گیرد و پذیرش ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی، انتقال الگوهای روابط و تعامل به سایر نهادهای اجتماعی را سبب شده است. بدون شک، هیچ‌یک از آسیب‌های اجتماعی از تاثیر خانواده جدا نیستند. در سطح جهان، قربانیان خشونت خانگی عمدتاً زن هستند و زنان به طور معمول انواع شدیدتری از خشونت را تجربه می کنند. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه طلاق عاطفی، هوش هیجانی و دشواری در تنظیم شناختی هیجان با خشونت خانگی در زنان متاهل شهر اهواز بود. روش پژوهش: طرح پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان متاهل شهر اهواز در سال 98 بود. از میان جامعه آماری به روش نمونه گیری هدفمند 200 نفر به عنوان نمونه انتخاب شد. ابزار پژوهش پرسشنامه هوش هیجانی برادبری و گریوز (eibg)، پرسشنامه طلاق عاطفی رازقی و همکاران (edqr)، پرسشنامه دشواری در تنظیم شناختی گراتز و روئمر (grcd) و پرسشنامه خشونت خانگی علیه زنان محسنی تبریزی و همکاران (vawmt) بود. یافته ها: بین طلاق عاطفی با خشونت خانگی، بین هوش هیجانی با خشونت خانگی و بین دشواری در تنظیم شناختی هیجان با خشونت خانگی در زنان متاهل شهرستان اهواز رابطه وجود دارد.نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش خشونت خانگی موجب افزایش خشونت خانگی در زنان متاهل شهرستان اهواز خواهد شد و با شدت گرفتن و افزایش طلاق عاطفی افراد شاهد افزایش در میزان خشونت خانگی افراد خواهیم بود. با افزایش نمرات هوش هیجانی، نمرات خشونت خانگی در زنان متاهل شهرستان اهواز یک اهواز کاهش خواهد داشت. بعبارتی دیگر هوش هیجانی موجب کاهش در خشونت خانگی در زنان متاهل شد. همچنین دشواری در تنظیم شناختی هیجان موجب افزایش خشونت خانگی در زنان متاهل شهرستان اهواز خواهد شد. با توجه به ضرایب مسیرهای استاندارد شده نیز میتوان نتیجه گرفت که تاثیر طلاق عاطفی و دشوای در تنظیم شناختی هیجانی مثبت و تاثیر هوش هیجانی منفی می باشد. در حقیقت هر چه شدت طلبق عاطفی و دشواری در تنظیم شناختی هیجانی بیشتر شود، شاهد بیشتر شدن خشونت خانگی زنان متاهل خواهیم بود. و بالعکس هر چه میزان هوش هیجانی افراد بیشتر شود شاهد کمتر شدن خشونت خانگی زنان متاهل خواهیم بود.