اهمیت مبانی نظری ترجمه در ترجمۀ متون فلسفی در ایران
|
|
|
DOR
|
20.1001.2.9920058164.1399.1.1.26.6
|
نویسنده
|
خزاعی فرید علی ,دلزندهروی سمیه
|
منبع
|
فلسفهي غرب و ترجمه - 1399 - دوره : 1 - اولین دوره همایش ملی فلسفهی غرب و ترجمه - کد همایش: 99200-58164
|
|
|
چکیده
|
از آغاز ترجمه در دورۀ مدرن در ایران نزدیک به دویست سال میگذرد. در این دوره در خلا بحثهای نظری دربارۀ ذات و کارکرد ترجمه، باورهایی نادرست درمورد شیوۀ ترجمه شکل گرفته و به حیات خود ادامه داده است. ترجمۀ متون فلسفی هم که در همین بستر نظری و عملی صورت گرفته، از فقدان پشتوانۀ نظری و باورهای نادرست دربارۀ شیوۀ ترجمه بسیار آسیب دیده است. فقدان پشتوانۀ نظری دربارة ترجمه متون فلسفی هم در پژوهشهای حوزۀ مطالعات ترجمه مشهود است هم در پژوهشهای حوزۀ فلسفه. هدف این مقاله این است که با طرح یک مسئلة نظری، اهمیت نظریه در کار عملی ترجمة متون فلسفی را نشان دهد.یکی از مباحث نظری در مطالعات ترجمه تقسیمبندی متون با هدف یافتن شیوهای برای ترجمة هر نوع متن است. کاتارینا رایس (1981)، که مُبدع این نظریه است، متون را بر اساس کارکرد زبانی به چهار دسته تقسیم میکند و معتقد است هر دسته از این متون باید چنان ترجمه شوند که متن ترجمه در فرهنگ مقصد کارکردی مشابه کارکرد متن مبدا در فرهنگ مبدا داشته باشد. در این روش کارکرد زبان روش ترجمه را تعیین میکند و همترازی دو متن اصل و ترجمه در سطح کارکرد زبانی برقرار میشود.در مورد دستهبندی متون فلسفی اختلافنظر وجود دارد چون متون فلسفی، از یک طرف، به دلیل زبانی تخصصی که دارند در دستة متون فنی قرار میگیرند. از طرف دیگر، برخی از متون فلسفی خصلت ادبی دارند. برای حل این مسئله، ما بین دو نوع متن فلسفی تمایز قایل میشویم، متنی که فیلسوف برای تبیین فلسفة خود نوشته و متنی که برای تبیین فلسفة یک فیلسوف نوشته شده است. به اعتقاد ما، این دو نوع متن از دو جنس متفاوت هستند و زبان در آنها دو کارکرد متفاوت دارد و لذا، باید دو شیوۀ متفاوت برای ترجمۀ آنها به کار گرفت. برای مثال، مکالمات افلاطون، مدینة فاضلة تامس مور و آثار سارتر، کامو، سانتیانا و هایدگر از نوع اول هستند و همۀ مقالات و کتبی که دربارۀ فلسفه و با هدف (کارکرد) تبیین یا نقد آرای فلسفی نوشته میشوند در دستۀ دوم متون فلسفی قرار میگیرند. این تمایز ممکن است در بدو امر بدیهی به نظر برسد اما اگر الزامات آن را در عمل بپذیریم، بسیاری از مشکلات و سوءتفاهمات در ترجمة متون فلسفی در ایران رفع میشود.متون فلسفی نوع اول متونی هستند که در آنها نویسنده از تشبیه و ایماژ و دیگر آرایههای ادبی برای بیان و قدرت بخشیدن به بیان خود استفاده میکند و زبان متن موجز، اشارهوار، استعاری، احساسی، پوشیده، رمزی و فاقد قطعیت است و، از همه مهمتر اینکه، به قول رومن اینگاردن (1955)، بخشهایی و گاه کل متن فلسفی زبانی مبهم دارد، به نحوی که درمورد معنی آن میتوان ماهها یا سالها یا دههها تامل کرد و، در نهایت، اذعان کرد «من که هیچ سر در نمیآورم.» به اعتقاد اینگاردن، این مسئله ناشی از ناتوانی ذهنی ما در درک متن نیست بلکه ناشی از این حقیقت است که فیلسوف عمداً متن را مبهم نوشته و هدفش تحیرزایی بوده است تا خواننده خود در لذت تحیر و لذت تامل در معانی ژرفتر متن و کسب معنی غرق شود. لذا، مترجم نباید از متن ابهامزدایی و تحیرزدایی کند. اگر از منظر کارکرد زبانی به ترجمۀ این نوع متون بنگریم، در ترجمۀ این نوع متن، فرم بر محتوی، و نویسنده بر خواننده تقدم مییابد و زبان ترجمه بناچار و به درجات مختلف، آثاری از نحو و ترکیبات واژگانی متن اصلی را با خود خواهد داشت. آن تعصبی که برخی از نظریهپردازان در مورد ترجمۀ متون فلسفی دارند، چنانکه گویی برای متن فلسفی تقدس و الوهیتی قائلاند درمورد این نوع متن با توجه به کارکرد آن قابل پذیرش است و انتظار نمیرود چنین متنی به زبانی روان و زیبا ترجمه شود (نمونة چنین ترجمهها و استدلالهایی در اینجا ذکر میشود).در متون فلسفی نوع دوم، کارکرد متن توضیح و تبیین است و مترجم دستش باز است تا از همۀ جوازات مشروع در ترجمه استفاده کند و متنی بنویسد که کارکرد آن تبیین و توضیح به زبانی روشن و منطقی و عاری از هر نوع ابهام و تعقید و فاقد رنگوبوی ترجمه باشد. در ترجمۀ این نوع متن، معنی بر فرم تقدم مییابد و خواننده بر نویسنده.در ایران، چنین به نظر میرسد که الزامات هیچیک از این دو شیوه همیشه درک و رعایت نمیشود. متون فلسفی نوع اول گاه سادهسازی و ابهامزدایی میشود ولی مهمتر از آن اینکه متون فلسفی نوع دوم گاه به سبک متون نوع اول یعنی تحتاللفظی ترجمه میشود. آنچه بیش از همه آزاردهنده است این است که مترجمان از این شیوة خود دفاع میکنند و گرایش به لفظ و نحو نویسنده را تلاشی برای حفظ سبک نویسنده میدانند، حال آنکه گفتیم در این نوع متون آنچه اهمیت دارد سبک نویسنده نیست، کارکرد متن، یعنی انتقال روشن و روان معنی متن، است. البته خروج از اسارت لفظ و نحو نویسنده دشوار است و تواناییهای زبانی و دانش فلسفی بالایی میطلبد. چالش ترجمۀ این نوع متون زدودن ابهام است و زدودن ابهام مستلزم تفسیر متن، رسیدن به معنی متن (که بدیهی است معنی تفسیری است) و انتقال متن به زبانی که برای خواننده کاملاً قابل درک باشد. کسی که خود از فهم متن عاجز است قدرت تفسیر متن را ندارد و لذا، قادر نیست که در ساختار جملۀ نویسنده دخل و تصرف کند و در صورت لزوم، آن را به بیان و ساختاری دیگر بنویسد. اینجاست که میبینیم نظریۀ ترجمه به قامت ناتوانایی مترجمان طراحی میشود و حفظ سبک پردهای میشود بر سر صد عیب نهان.از دیگر مفاهیم مفید مطالعات ترجمه، که به کار ترجمۀ متون فلسفی میآید، مفهوم متن است. هر مجموعة جملات که در کنار یکدیگر قرار بگیرند متن نمیسازند. متن دارای ویژگیهایی است که نبود آنها متن را از متنیت خارج و نامتن میکند. در ادامۀ مقاله ویژگیهای متنیت را برشمرده و نشان میدهیم که برخی ترجمههای فلسفی (از هر دو نوع متن فلسفی) فاقد ویژگیهای متنی هستند.
|
کلیدواژه
|
متون فلسفی ,تحتاللفظی ,ترجمههای فلسفی
|
آدرس
|
دانشگاه فردوسی مشهد, ایران, دانشگاه ولیعصر رفسنجان, ایران
|
|
|
|
|
|
|