>
Fa   |   Ar   |   En
   تکثیر تجربۀ فلسفی: در ترجمۀ مقدمه و حواشی اتین ژیلسون بر گفتار در روش دکارت  
   
DOR 20.1001.2.9920058164.1399.1.1.12.2
نویسنده خطیبی اشکان
منبع فلسفه‌ي غرب و ترجمه - 1399 - دوره : 1 - اولین دوره همایش ملی فلسفه‌ی غرب و ترجمه - کد همایش: 99200-58164
چکیده    کارِ ترجمه حتی اگر پای متن فلسفی میان نباشد، اگر به خودِ «کار» بنگریم، به‌خودیِ خود هر سه عرصۀ سنتی فلسفه را پیش چشم می‌آورد: مابعدالطبیعه، اخلاق، زیبایی‌شناسی.کارِ ترجمه تجربه‌ای مابعدالطبیعی است زیرا درگیرشدن با دوگانۀ «این‌همانی و این‌نه‌آنیِ» متن ترجمه و متن اصلی است. از این منظر، مسئلۀ «مطابقت در ترجمه» به‌نوعی سبک‌سنگین کردنِ وحدت و کثرت است. اما کار ترجمه در اینجا خاتمه نمی‌پذیرد: دوگانۀ «وفاداری و خیانت»، کوشش برای خدمت به متن اصلی، درآوردنِ لحن و سایه‌روشن‌ها و ضرباهنگِ جمله‌بندی‌های زبان مبدا یا سودای نزدیک‌تر ‌شدن به زبانِ مقصد، چاشنی‌های آشنا اضافه کردن، از ریخت‌انداختنِ غریبگی به نفع تجدید خاطره‌های رسوب‌کرده در زبان مقصد و خلاصه «خیانت» به متن اصلی در هر حرکت قلم سراغ مترجم را می‌‌گیرد. کارِ ترجمه در دوگانۀ «وفاداری و خیانت» اخلاق را احضار می‌کند. اما هنوز دوگانه‌ای دیگر در کمین است: دوگانۀ «زیبایی و کارآیی». یادآور سقراط که بی‌وقفه بیخِ گوش مترجم می‌پرسد: آیا دماغ من چون «کارآ»تر است، با همة پَهنی و بدریختی، «زیبا»تر نیست؟ اما مگر می‌توان به این ‌سادگی از وسوسۀ «امر زیبای ناکارآمد»، از این تخطی افلاطونی و لذتی که در پی دارد، چشم پوشید؟اینک ترجمۀ متنی فلسفی: انگار آن تجربۀ سه‌گانه را که در هر فعل ترجمه‌ای نهفته است جلو آیینه گذاشته باشند: همه‌چیز تکثیر می‌شود. مسئلۀ مطابقت به‌قوّت باقی است اما خودِ متن نیز، به‌تصریح یا به‌تضمین، از مسئلۀ مطابقت سخن می‌گوید. دوگانۀ وفاداری و خیانت در جایی که خود بحث از اخلاق است و سخن از زیبایی و کارآیی در جایی که کلمه‌ها اصلاً ردیف شده‌اند تا بپرسند «زیبایی – و کارآیی- چیست؟»، ترجمه کردن متن فلسفی را به تجربۀ مضاعفِ سه‌گانۀ سنتیِ فلسفه بدل می‌کند و این نه پژواک بلکه تکرارِ پژواک است، آنگاه که به‌پژواک شنیده می‌شود و معلوم نیست در چندمین رفت و برگشتِ خود است.اما تجربۀ من، تجربۀ برگرداندن متنی فلسفی، حتی به اینجا نیز ختم نمی‌شود زیرا کار کردن بر متنی بوده است کمابیش هم سن‌وسالِ نخستین مواجهاتِ مکتوب ایرانیان با فلسفۀ مدرن غرب، گفتار در روشِ دکارت؛ نه ترجمۀ خود متن بلکه افزودن مقدمه و حواشی اتین ژیلسون بر ترجمۀ فروغی. کاری که تجربۀ فلسفیِ برگرداندن متن فلسفی را، تجربه‌ای به‌خودیِ خود «مضاعف»، باری دیگر برای مترجم مضاعف می‌کند. چگونه؟ابتدا اینکه تجربۀ مابعدالطبیعیِ مطابقتِ اصل و روگرفت، تجربه‌ای که به تعبیر کواین، مسئلۀ انسانِ سوم افلاطونی را در قالب مسئلۀ «متن سوم» و سلسلۀ نامتناهی مطابقت‌ها باز می‌گردانَد در کار کردن بر ترجمۀ مقدمه و حواشی ژیلسون برای من مضاعف می‌شود: در اینجا گویی دو متنِ اصلی در میان است نه یک متن اصلی: از یک‌سو متنِ فرانسوی ژیلسون که در ترجمه‌اش مسئلۀ مابعدالطبیعی مطابقت به قوّتِ خود باقی است و، از سوی دیگر، در تجربه‌ای نادر، ترجمۀ محمد‌علی فروغی (که مقدمه و حواشیِ فارسی قرار است پهلوی آن بنشیند) همچون «دومین متن اصلی». در اینجا چالش مطابقت مضاعف می‌شود: با معادل‌گذاری‌های فروغی و لحن و اسلوب او (که خود در فارسی‌نویسی مدرن سَری دارد) چه کار باید کرد؟ پذیرش و پیروی یا تن‌زدن و راهِ دیگر پیمودن؟ شاید هم میانه‌روی. اما «میانه» کجاست؟ و به قول پل ریکور، پهنۀ «کار ماتم» و «کار خاطره» هر یک تا کجاست؟همین که متن اصلی دو تا شد، مسئلۀ اخلاق و زیبایی‌شناسی در ترجمه نیز باز تکثیر می‌شود. مخصوصاً وقتی ناشرِ کتاب، بر اساس اقتضائات معمول و حرفه‌ای، ترجمۀ دوبارۀ خودِ متن دکارت را هم پیشنهاد کند، دوگانۀ «خیانت و وفاداری» این‌بار در قبال متن اصلی دوم (یعنی ترجمۀ فروغی از گفتار در روش) گریبان مترجم را می‌گیرد و با نپذیرفتن نیز دست برنمی‌دارد: هنوز هم خیانت و وفاداری ممکن است. در انتخاب هر معادل و هر لحن، آنجا که دکارت و ژیلسون با همان کلماتِ فرانسوی سخن می‌گویند، وفاداری به این «دومین متن اصلی» یا خیانت به آن درست مانند وسوسۀ هماورد با زیباییِ قلمِ دیروزِ ذکاءالملک یا تمهیدِ هوشمندانۀ طرز بیانی کاراتر برای خوانندۀ امروز، با سرسختی مفیستوفلس، در کمین مترجم مقدمه و حواشی است.کوتاه سخن اینکه فعل ترجمه خود تجربۀ سه‌گانۀ سنتی فلسفه، یعنی مابعدالطبیعه و اخلاق و زیبایی‌شناسی، است. این تجربه در ترجمۀ متن فلسفی تکثیر می‌شود زیرا متن فلسفی خود به‌صراحت یا اشارت از مسائلی سخن می‌گوید که مترجم در ترجمۀ هر متنی با هر موضوعی در فعلِ ترجمۀ خویش تجربه می‌کند. گاه هست که همین تجربۀ مضاعف در فقره‌ای کمیاب مانند آنچه من تجربه کردم دوباره مضاعف می‌گردد: پژواک‌ها به پژواک می‌آیند و آیینه‌ها مقابل آیینه‌ها می‌نشینند. آیا هنوز مترجم را چشم و گوشی هست برای شنیدن این پژواک در پژواک و دیدن آن آیینه در آیینه؟ یا ترجمه – یکی از بهترین راه‌های نفهمیدن متن- هوش و گوشش را بُرده است؟ باید دید و شنید.
کلیدواژه مابعدالطبیعه ,اخلاق ,زیبایی شناسی ,ترجمه ,تجربۀ فلسفی
آدرس دانشگاه تهران, ایران
 
     
   
Authors
  
 
 

Copyright 2023
Islamic World Science Citation Center
All Rights Reserved