>
Fa   |   Ar   |   En
   خوانشی انتقادی از تز تفکر/ ترجمة مراد فرهادپور با تکیه بر هرمنوتیک گادامری (چگونه توجه یک نسل به مشکلات فلسفی معاصر خویش به تولد نسلی از مترجمان منجر گشته است؟)  
   
DOR 20.1001.2.9920058164.1399.1.1.5.5
نویسنده پروانه‌پور مجید
منبع فلسفه‌ي غرب و ترجمه - 1399 - دوره : 1 - اولین دوره همایش ملی فلسفه‌ی غرب و ترجمه - کد همایش: 99200-58164
چکیده    مراد فرهادپور در مقاله‌ای با نام «تفکر/ترجمه» به مفهوم «ترجمه» نوعی شمول یا کلیّت بلاوجه می‌دهد که به نوبۀ خود باعث ناکارآمدی این مفهوم، ولو در مقام استعاره، برای رویارویی سازنده با سنت فلسفۀ غربی و شرقی به قصد پاسخ‌گویی به ضرورت‌های تفکر نوین در ایران معاصر می‌شود. اگرچه بی‌شک دغدغه‌های فرهادپور متوجه ضرورت بازاندیشی و روزآمدسازی ساختارها و ساحت‌های آن تفکر فلسفی است که از گذشتۀ «خود» و «دیگری» میراث برده‌ایم، او در توجه و رسیدگی به ضرورت‌های انضمامی تز تفکر/ ترجمه نه به جزئیات موضوع توجه می‌کند، نه مواجهه‌ای عمیق با سنت گادامری دارد که زیربنای بحث اوست. در نتیجه، بحث و تزش نیز چنانکه باید روشنگرانه و باریک‌بینانه از آب در نمی‌آید.مقالۀ حاضر دارای دو بخش و یک ضمیمه است. در بخش نخست به مقالۀ «تفکر/ ترجمه» مراد فرهادپور می‌پردازم تا نشان دهم که نگاه او به مقولۀ ترجمه دچار نوعی شتابزدگی در خوانش سنت هرمنوتیک گادامری است، به‌ویژه آنجا که گادامر نیز ترجمه را هم در معنایی بسیار وسیع در نظر می‌گیرد هم آن را به «وضعیت» پیوند می‌زند و این دقیقاً همان کاری است که فرهادپور در مقالۀ خود می‌کند. در این راستا، قصد دارم نشان دهم چگونه ترجمه، بدان معنایی که فرهادپور از آن مراد می‌کند، در نهایت، چیزی جز «تفسیر» و «فهم» نیست و چگونه فرهادپور، ضمن توجهی ویژه و مهم به موضوع ترجمۀ متون غربی، بحث خود را مبتلا به شمولی چنان فراگیر و انتزاعی می‌کند که خواه‌ناخواه به ناکارآمدی آن می‌انجامد زیرا با این درجه از انتزاع و فراگیری، بحث او همچنان که در مورد تمام تاریخ‌های فکری (و نه‌فقط تاریخ فکر فلسفی ایرانی) مصداق می‌یابد، مانعی می‌شود بر سر راه بسط نگرش انضمامی خود او به ضرورت‌های تفکر فلسفی در ایران معاصر. در این زمینه، به‌ویژه بر مفهوم «ترجمه» در حقیقت و روش گادامر تکیه خواهم کرد تا نشان دهم که فرهادپور از کدام‌یک از امکانات تز خود غفلت ورزیده است. این غفلت را نخست به‌ویژه محصول عدم توجه او به نسبت «عموم و خصوص من وجه» میان دو کلیِ «ترجمه» و «تفسیر» و، در ادامه، محصول توجه غیرانتقادی و شتابزدۀ او به نگاه خاص گادامر به ترجمه دانسته‌ام که باعث رواج این نگرش شده است که می‌توان ترجمه را به معنایی بسیار کلی در نظر گرفت و «ترجمه را نوعی تفسیر دانست». تلاش می‌کنم نشان دهم که در ذیل توجه دقیق به نسبت «عموم و خصوص من وجه» میان دو کلیِ یاد شده به چهار گزینه می‌رسیم: 1) بعضی ترجمه‌ها تفسیرند؛ 2) بعضی ترجمه‌ها تفسیر نیستند؛ 3) بعضی تفسیرها ترجمه‌اند؛ و 4) بعضی تفسیرها ترجمه نیستند. ثمرۀ توجه به این چهارگزینه چنین است: گفتن آنکه ترجمه را می‌توان به معنایی بسیار کلی در نظر گرفت، مادام که در پیوند با موارد جزئی مورد کنکاش قرار نگیرد، یک کلی‌گویی انتزاعی و بی‌ثمر خواهد بود.در بخش دوم مقاله، که بخش نسبتاً تاریخی مقاله را می‌سازد، بر این موضوع متمرکز خواهم شد که چگونه فرهادپور می‌توانست با تکیه بر تجارب خود و همکارانش در مجلۀ ارغنون به‌خوبی نشان دهد که مواجهه با متون غربی و ترجمۀ آن‌ها هم راهگشا بوده است هم راهبند. راهگشایی آن، از یک سو، به واسطۀ تلاش فلسفی مترجمان بوده که موجب غنای فلسفی و زبانیِ زبانِ فارسی شده است و، از سوی دیگر، به نادیده‌گرفتن تلاش‌های فکری در ایران (مثلاً روشنفکری دینی، سنت‌گرایی، تز امتناع تفکر سید جواد طباطبایی و غیره که خود محصول آشنایی با سنت غربی از مجرای ترجمۀ متون غربی هستند) و به کنار افکندن آن‌ها صرفاً با انتقادهایی شتابزده شده است. این به نوبۀ خود ضمن مسدود ساختن ساحت بحث و دیالوگ فلسفی، راه را برای ترجمه‌های مغشوش از متون غربی باز می‌کند. پرسش این بخش آن خواهد بود که در فضایی که به اذعان خود فرهادپور در مقالۀ یادشده، هنوز یک مجموعة آثار منقح با ترجمه‌ای شایسته از متون کلاسیک فلسفی ابن‌سینا یا فارابی وجود ندارد، چرا شاهد روی‌آوردن نسل‌هایی هرچه جوان‌تر (مترجمانی با سن بیست تا سی سال) به ترجمۀ متون کلاسیک غربی هستیم. به نظر می‌رسد بتوان دورۀ نخست مجلۀ ارغنون را، که به ترجمۀ متمرکز متون غربی اختصاص داشت، دردنشانِ وضعیت چندپارۀ تفکر/ ترجمه در ایران معاصر دانست. در این راستا، به انتقادهای فرهادپور به بابک احمدی و نقش هر دو آن‌ها و همراهانشان در رواج گرایش جوانان به ترجمۀ متون غربی (متونی دشوار که عمدتاً از راه زبان واسط که همانا انگلیسی باشد به زبان فارسی بازگردانده شده‌اند و همچنان هم می‌شوند) توجه خواهم کرد تا نشان دهم که نه بهره‌مندی از الگوهای تفسیری برای خوانش متون سنتی شرقی یا غربی و نه حتی ترجمۀ تمام متون غربی از زبان اصلی آن‌ها به‌تنهایی راهگشای تفکر نمی‌تواند بود. در این بخش پایانی، با بازگشت به خوانش گادامر از «زبان» و نقش آن در نسبت با «انسان» و «جهان»، نشان خواهم داد که اگر سنت تفکر را سنتی انسانی و جهان‌روا بینگاریم، آنچه گذشتۀ تفکر یا سنت غربی می‌نامیم نیز به یک معنا بخشی از سنت انسانی ما خواهد بود و تفکر، که همیشه خواهی‌نخواهی وجهی ترجمانی داشته است، دارد و خواهد داشت، محدود و منحصر به یک حوزه یا سنت فلسفی/ زبانی خاص باقی نخواهد ماند. نتیجه آنکه، بنا به فهم گادامری، می‌توان ادعا کرد که فیلسوف هماره مترجم بوده و بر سفرۀ تفکر سنت «خودی» و سنت «دیگری» نشسته است و این محدود و منحصر به هیچ حوزۀ فکری نیست. ضمیمۀ پایانی مقاله نیز بخشی از تجربیات من به عنوان دبیر علمی فصلنامۀ علمی-پژوهشی کیمیای هنر است که قصد دارم طی آن و در تکمیل بحث خود، به بررسی شرایط نگارش مقالات علمی در زمینۀ هنر بپردازم و به صورت خیلی مختصر نشان دهم که چگونه نگاه غالب بر فضای مقاله‌نگاری آکادمیک ما همچنان عمدتاً نگاهی متاثر از ترجمۀ متون غربی است. این پژوهش با تمرکز بر سنت فکری هرمنوتیک گادامری هدایت شده است و رویکرد نظری آن نیز در زیرمجموعۀ «مطالعات ترجمه» قرار می‌گیرد.
کلیدواژه خوانشی انتقادی ,تز تفکر ,هرمنوتیک گادامری
آدرس فرهنگستان هنر, ایران
 
     
   
Authors
  
 
 

Copyright 2023
Islamic World Science Citation Center
All Rights Reserved