نگرش صدرا و دکارت ب علم حضوری نفس ب ذات خویش

معرفت النفس به عنوان بنیادی ترین معرفت بشری از دیر باز مطمح نظر و تحلیل فیلسوفان و اندیشمندان بوده است از اینرو این معرفت در نظام فلسفی مبنا گرای صدرا و دکارت به عنوان مبنا و مقیاس معرفت یقین بخش مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. این پژوهش کوشیده است با رویکردی عقلی و معرفت شناسانه و با روش توصیفی - تحلیلی ، به بررسی دیدگاه دکارت و ملاصدرا در حوزه خودآگاهی امکان شناخت حضوری ، براهین علم حضوری نفس به خویش نسبت شهود و علم حضوی پرداخته و وجوه اشتراک و افتراق دو دیدگاه را استخراج نماید آنچه از تتبع در آثار ایشان منتج گردید آن است که هر دو اندیشمند با نفی شناخت استنتاجی از نفس شهود را طریق وصول معرفت نفس به ذات دانند. بر اساس مبانی فلسفی صدرا علم نفس به ذات خود تنها بوسیله علم حضوری امکان پذیر است؛ اما بر اساس مبانی و روش ریاضی حاکم بر فلسفه دکارت و عدم وقوف ایشان به تقسیم علم به حضوری و حصولی و نیز محرز نبودن باور ایشان به اصولی که لازمه علم حضوری است مانند اصالت وجود حمل شهود بر علم حضوری در این مکتب غریب می نماید. لذا معرفت نفس به ذات خود در این دو نظام فلسفی علی رغم وجوه اشتراک، واجد وجوه افتراق عدیده ای است. این افتراق در ملاک واقع نمایی معرفت و نیل به معرفت یقینی بسیار آشکارست.

the attitude of sadra and descartes to the knowledge of self – existence

knowledge of soul as the first knowledge obtained for man attention span of the philosophers and trying to explain the nature of it . this knowledge is in the philosophical system of sadra and descartes is of particular importance . personal science , criteria , and scale in matching these two schools , for attaining knowledge of certainty . in this research cognitive knowledge with rational method the attitude of descartes and mulla sadra to self - consciousness the inability to recognize himself the reasoning for self - presence , the ratio of intuition and presence library method gather data using descriptive , analytical and cash flows processed and similarities and differences has been extracted . the study of their works became apparent both thinkers reject inductive recognition out of breath . intuition is through collecting self knowledge into their nature . according to sadra ’s philosophical foundations, the science of self - confidence , it is possible only by personal knowledge ; but according to descartes ’ principles and methods , descartes ,and his lack of knowledge should be shared by the division of science and the lack of belief in principles it is necessary to have a person in person like originality , carrying on intuition in this strange school . so the knowledge of self in these two philosophical systems , despite the similarities , possessing considerable distinction .