میان قوم نگاری و ادبیات: میشل لریس
|
|
|
|
|
نویسنده
|
طروسیان سارینه ,کارنوا ترابی دومینیک
|
منبع
|
مطالعات زبان و ترجمه - 1396 - دوره : 50 - شماره : 4 - صفحه:55 -71
|
چکیده
|
قرن بیستم آبستن تغییر و تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی بوده است. ادبیات، هنر و علم نیز متاثر از وضعیت حاکم بر جامعه بودهاند. در اروپا، بهخصوص در فرانسه، نویسندگان بسیاری چه با آثارشان و چه با موضعگیریهایشان در عرصههای گوناگون، نام خود را در تاریخ ثبت کردهاند. ژولین میشل لریس از آن معدود نویسندگانیست که بهدلیل حضور مستمرشان در طول قرن، ردپای محونشدنی از خود بهجای گذاشته است. منتقدان معمولاً برای تعیین جایگاهی برای او دچار مشکل میشوند و موقعیت ثابت و مشخصی را برایش نتوانستهاند در نظر بگیرند. عدهای او را شرححالنویس و شاعری متبحر میدانند که توانست تحولی عظیم در نگاه «خود» و استفاده از زبان، ایجاد کند. عدهای دیگر نیز، بهواسطه تحقیقات گستردهاش بر روی زبان، آداب و رسوم اقوام آفریقایی او را قومنگاری شایسته مینامند. ولی آیا نمیتوان ادعا کرد که این دو قلمرو نزد لریس نهتنها مغایرتی با یکدیگر ندارند، بلکه ردپایی از هر کدام در دیگری یافت میشود؟ بهعبارتی، آیا شعر و قومشعر، آنطور که میشل بوژور میگوید، مکمل یکدیگر و جداناپذیر نیستند؟
|
کلیدواژه
|
میشل لریس، ادبیات، قوم نگاری
|
آدرس
|
دانشگاه شهید بهشتی, ایران, دانشگاه شهید بهشتی, ایران
|
پست الکترونیکی
|
dcarnoy.torabi@gmail.com
|
|
|
|
|