ساختار سیاسی شاهنامه در اندیشه سیاسی مکتب فرانکفورت
|
|
|
|
|
نویسنده
|
علیمی ماندانا ,جاوید مظفری سارا
|
منبع
|
زبان و ادب فارسي- دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج - 1400 - دوره : 13 - شماره : 48 - صفحه:296 -324
|
چکیده
|
براساس چارچوب نظری هابرماس، از «نسبت اندیشه و سیاست» در سیر تاریخ اندیشۀ سیاسی غرب، اندیشه و سیاست در دوره کلاسیک و در سنت ارسطویی حول مفهوم «سعادت» با هم عجین میشوند؛ زیرا اندیشه، سعادت را تعریف میکند و سیاست در خدمت تحقق مفهوم سعادت، قرار میگیرد. حال آنکه در اندیشه سیاست مُدرن و در سنت هابزی، اخلاق و سیاست از هم جدا میشوند. در حقیقت هدف ساختار سیاسی شاهنامه، سعادتمند کردن شهروندان و همچنین زمینهای برای ایجاد امنیت و تحقق رفاه میباشد؛ با این توصیف، طبق چارچوب نظریه هابرماس، مقاله حاضر بر این نظر است که در اندیشه متفکران مکتب فرانکفورت، اندیشه و سیاست همانند سنت کلاسیک، میتواند مفهوم رفاه در جهت مذهبی و علم سعادت، عدالت، امنیت و کمک به نیازمندان را به وجود آورد که همان «اخلاق فضیلت» است؛ «اندیشههای سیاسی» که مورد علاقه ماکیاولی و «نظم اجتماعی» که مورد نظر مور است، با توجه به زندگی «فضیلت-مندانه» شهروندان توضیح داده نمیشوند. مسئله این متفکران مدرن برخلاف متفکران کلاسیک، نه پرسش از شرایط اخلاقیِ «زندگی خیر»، بلکه پرسش دربارۀ شرایط واقعی بقاست که مورد نظر مور است. با این توضیح میتوان حد فاصل میان عقلانیت ارتباطی در تقابل با عقلانیت ابزاری را طبق نظر فرانکفورت در ساختار سیاسی شاهنامه بررسی نمود که این مکتب ما را به «وفاق اجتماعی» میرساند و رسیدن به رهایی از تعلقات دنیایی را همان خرد عینی میداند. روش این مقاله نیز بر اساس تحلیل کیفی در سه سطح توصیف، تبیین و تفسیر انجام می پذیرد.
|
کلیدواژه
|
ساختار، سیاست، شاهنامه، مکتب، فرانکفورت، هابرماس، اندیشه
|
آدرس
|
دانشگاه آزاد اسلامی واحد آزاد شهر, دانشکده علوم انسانی, گروه زبان وادبیات فارسی, ایران, دانشگاه علوم پزشکی آبادان, گروه دروس عمومی, ایران
|
پست الکترونیکی
|
sara_javid_m@yahoo.com
|
|
|
|
|