تحلیل تطبیقی مقولۀ عشق در داستان ضیافت افلاطون و داستان پادشاه و کنیزک مولانا
|
|
|
|
|
نویسنده
|
ضیاءالدینی دشتخاکی علی ,بصیری محمدصادق
|
منبع
|
ادبيات عرفاني - 1395 - دوره : 7 - شماره : 14 - صفحه:7 -31
|
چکیده
|
مطالعۀ عشق و مفهوم آن، نه به عنوان یک مفهوم فلسفی، ادبی یا اجتماعی، بلکه به عنوان یک مفهوم چند بعدی، ابعاد مختلف زندگی بشر، از ماجرای رازناک آفرینش تا زندگی در دنیای ماشین زدۀ امروز را دربرگرفته است و اندیشۀ دانشوران اقوام مختلف، از افلاطون و ابن سینا گرفته تا سیمون دِ بوار و استرنبرگ را درنوردیده است. همین است که ما عشق را، مقولهای برانگیزنده میشناسیم که در لایههای مختلف زندگی بشر شورآفرینی کرده و در بالاترین سطح تجربۀ ذهنی بشر رخ نموده و جلوهگری کرده است. از جمله آثاری که مفهوم عشق در آنها جلوۀ ویژهای یافته است میتوان به ضیافت افلاطون و داستان پادشاه و کنیزک مولانا اشاره کرد. هر یک از این دو اثر به گونهای به دگردیسی مفهوم عشق و انواع آن پرداختهاند. این جستار، با تکیه بر ارتباط حکمت و فلسفه، به بررسی حقیقت عشق، انواع عشق و کارکردها و ضرورتهای آن در این دو اثر پرداخته و به نتایجی دست یافته است که مهمترین آن عبارتند از: عشق در اندیشۀ افلاطون و مولانا، دارای یک سیر تکاملی است. اساس نگرش افلاطون و مولانا به مقولۀ عشق فلسفی است. آنان بر پایۀ همین نگاه، چیستی و ماهیّت عشق را مورد بررسی قرار داده و آنگاه به دستهبندی عشق بر اساس کیفیّت آن دست یافتهاند. در نگرشی حکمی به عشق، بین نوع متعالی و فرودست آن رابطهای معنادار وجود دارد.
|
کلیدواژه
|
عشق، افلاطون، مولانا، ضیافت، داستان پادشاه و کنیزک
|
آدرس
|
دانشگاه شهید باهنر کرمان, پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران, ایران, دانشگاه شهید باهنر کرمان, گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی, ایران
|
پست الکترونیکی
|
basiri@uk.ac.ir
|
|
|
|
|