|
|
انسان کامل از تجلی تا حلول
|
|
|
|
|
نویسنده
|
شنبه ای رقیه
|
منبع
|
پژوهشنامه ادب حماسي - 1388 - دوره : 5 - شماره : 9 جلد اول - صفحه:238 -257
|
چکیده
|
انسان، علت غایی عالم آفرینش است. هر چند به صورت ظاهر در مرحله آخر آفرینش قرار گرفته است ولی به حسب معنی، نخستین خلقت است، زیرا مقصود از آفرینش، ظهور صفات و افعال الهی است و انسان مظهر این ظهور است. به اعتقاد مولانا، اگرچه در ظاهر میوه از درخت پدید میآید، امّا مقصود اصلی از درخت، میوه است. نیز در مورد انسان اوست که علّت نهایی و ثمره آفرینش است. این انسان که علّت غایی آفرینش است، محلّ تجلّی صفات و اسما و افعال حقیقت مطلق است، امّا دریغا که در تکاپوی زندگی مادی از لطیفترین حقیقت روحانی خویش غافل گشته و مرآت ضمیرش که تماشاگه جلوههای سرمدی بود، از غبار تعیّنات مادی، پوشیده گشته است:عشق خواهد کین سخن بیرون بودآینت دانی چرا غمّار نیستآینه غمّاز نبود چون بودزآنکه زنگار از رخش ممتاز نیستزدودن این غبار، نتیجه شور و شوقی است که آدمی در رهایی از خود و نیل به عالم ملکوت دارد. با این شوق رهایی چنان در عرصه کشاکش تعینات نفس و جان، همسو با جان به مقابله با نفس برمیخیزد که به مرحله فنا و بیخودی دست مییابد تا اینکه قبل از آنکه بمیرد و قالب تن را رها کند، وجود را با هر چه در آن است از جسم و جان به پرواز در میآورد و مصداق این حدیث میگردد:«موتوا قبل ان تموتوا»مولانا نیز با طرح داستانهایی چون بازرگان و طوطی و ... نشان میدهد که غایت سلوک عارف همین مرگ ارادی است. این همان فنای در وجود معشوق است که اتّصال را برای او ممکن میسازد. در این مقام است که سالک به شهود میرسد و آنچه میبیند و میشنود و انجام میدهد در حقیقت به حق است نه به خود. به نوعی استغراق میرسد که ناشی از حیرت عارف از مشاهده جلال حق است.رو که بییسمع و بییبصر تویسر توی چه جای صاحب سر تویدر این مقام اگر عارف بخواهد غوغای درونش را بازگو کند از آنجایی که درک این عالم بیمتنها ورای حدّ آدم خاکی است و فقط عارف کامل آن را درک مینماید، سخنان او صورت شطحیات بخود میگیرد وگرنه از دید مولانا، نغمهای که در درون انسان کامل است، انعکاس نغمه حق است و سخن حلّاج در حقیقت آوای مرتعش تارهای وجودش بود، وجودی که بیخودی را تجربه میکرد، او نبود، حق بود.برمن از هستی من جز نام نیستدر وجودم جز توای خوش کام نیستبه اعتقاد مولانا آنچه در این کمال، عارف بدان میرسد، استغراق در ذات حق است نه حلول زیرا در این مرتبه عارف به حق میپیوندد، جز به کل میرسد نه آنکه کل گردد یا حق گردد.
|
کلیدواژه
|
انسان کامل ,تجلّی ,عشق ,فنا ,استغراق ,شطحیات ,اتّحاد ,حلول ,Perfect man ,theophany ,love ,annihilation ,Intoxication ,ecstatic utterance (shath ,unitive fusion ,incarnation
|
آدرس
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Authors
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|