|
|
تمایز حقوق از اخلاق در نظریهی الزام حقوقیِ هانس کلسن
|
|
|
|
|
نویسنده
|
مهرآرام پرهام
|
منبع
|
تاملات فلسفي - 1400 - دوره : 11 - شماره : 26 - صفحه:339 -379
|
چکیده
|
کلسن نظریهی خود را «نظریهی ناب حقوقی» نامیده است. «ناب بودگیِ» این نظریه به معنای آغشته نشدن حقوق به هر امر غیرحقوقی است که خود مستلزم جدایی حقوق از اخلاق است. بر همین پایه کلسن میکوشد صورت ایدئالی را از حقوق ارائه دهد که از اخلاق متمایز باشد. او در دوران آغازین اندیشههایش این صورت ایدئال را گزارهای شرطی می داند که مخاطبانش اجرا کنندگان حقوق هستند. این در حالی است که گزارهای اخلاقی غیر شرطی بوده و مستقیم بر اتباع خود امر میکنند. اما هنجاری بودن پوزیتیویسم او سبب میشود که معنای این گزارهی شرطی به یک الزام حقوقی تکلیفمحور اشاره کند و در معنا و عینیت خود با گزارههای اخلاق همانند باشد؛ یعنی الزام حقوقی در این دوره بر «بایدی» بنا شده است که همانند همتای اخلاقیش ریشه در ضرورت عقلانی دارد. این امر به هنجار بنیادین بهعنوان سرچشمهی این ضرورت چهرهای اخلاقی میبخشد و آشتی دادن ناب بودگی نظریهی کلسن با هنجاری بودنش را دشوار میکند. کلسن که خود از این مشکل آگاه بود، میکوشد با طرح نظریهی قدرتدهی که در آن «باید» در معنای اعطای صلاحیت فهمیده میشود، الزام حقوقی را بهعنوان مفهومی درجه اول کنار گذاشته و صورت ایدئالی را جایگزین کند که این بار نه امری و نه تکلیفمحور است و نه مستقیم اتباع خود را مخاطب قرار میدهد. بدینصورت او نابترین شکل صورت ایدئال حقوق را ارائه میدهد. این مقاله به تلاش کلسن برای ارائهی نظریهی حقوقیای هنجاری و در عین حال مستقل از اخلاق پرداخته و آن را مورد نقد قرار میدهد.
|
کلیدواژه
|
اخلاق، الزام حقوقی، قدرتدهی، کلسن، نظریه حقوقی ناب، هنجاربودگی
|
آدرس
|
دانشگاه شهید بهشتی, دانشکده حقوق, گروه حقوق عمومی, ایران
|
پست الکترونیکی
|
parham_mehraram@yahoo.com
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Seperation of Law and Morality in Hans Kelsen’s Theory of Obligation
|
|
|
Authors
|
Mehraram Parham
|
Abstract
|
The purity of the “Pure Theory” demands the separation of law from morality. Therefore, Kelsen tries to offer an ideal form of legal statements, which are distinguishable from morality. In his traditional theory, with its substantial normativity, according to Paulson, he sustains this independency by proposing the category of imputation as a conditional statement, in confront to imperatives of morality. Here, norm addressees are authorities, not legal subjects. But, the normativity of his positivism leads to deontic form of obligation which is in both law and morality univocal. It means that the basis of “ought” in both fields is the rational necessitation which gives the basic norm, as a source of normativity of any legal system, a moral character. Kelsen was aware of the problem. Therefore he suggested his new theory, i.e. the theory of empowerment. In second theory “ought” has a meaning of competency to exercise power. Now, obligation is not more a firsthand concept in legal theory. Therefore, the ideal form of law is neither deontic, nor imperative and norm addresses are authorities. Therefore the form is the purest.
|
Keywords
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|